۰۲
دی
شب وحشتناک آقا گوسفنده و خانم گوسفنده
- مجموعه: شعر و قصه کودکانه
آن روز، از صبح تا شب، آقاگوسفنده و خانم گوسفنده و بزچلاقه نتوانستند از آغل بیرون بروند. در آسمان باز شده بود و بارانی یک ریز می بارید. آقاگوسفنده و خانم گوسفنده و بزچلاقه با علوفه خشکی که توی آغل داشتند، شکمشان را سیر کردند و شب که شد، هر کدام گوشه ای خوابیدند.